هی سلام بچه ها خوب هستین؟من سانیا هستم وقرار است چند دقیقه ها همراه شما،درباره کم آبی صحبت کنم. تاحالا درباره کم آبی شنیدید؟اصلا میدانید کم آبی چیست؟خب مطمئنا از منابع مختلفی چون اخبار ومجلات،روزنامه ها، کتاب ها،کارتون ها وحتی اجتماع؛کم یا بیش درموردکم آبی شنیدید و اطلاعاتی دارید. هیم،شایدبعضی از شما درک چندانی از کم آبی نداشته باشید،پس اگر حوصله کافیداشته باشید همراه من باشید تا باتعریف یک داستان، درک کامل تری از کم آبی داشته باشید. ترجیح می دهم داستان را از زبان "کسی که خودش کم آبی را تجربه کردهاست" بشنویم بنابراین من فقط داستان را برایتان روخوانی میکنم.آکوست سال 1988 بود، مردم شهر خیلی عادی به زندگی روزمرهی خود می رسیدند، بعضی از مردم مشکلات،خانوادگی، مالی، اداری، کاری ،تحصیلی و... داشتن اما بعضی دیگر تنها دغدغه شان این بود که پس انداز کافی داشته باشند تا بستنیشکلاتی و خلال چیپس با طعم نعنایی بخرند و لب دریاچه با دوستانشان بخورن، امسال به طرز عجیبی،تابستان گرمی بود به طوری که بعضی ازبچههالباسهای بسیار نازک میپوشیدند، همه چیز عالی و طبق مراد مردم شهر بود،تا اینکه با یک اتفاق همه چیز از آن رو به اون رو شد بله؛ کم آبی و کاهش بارندگی در سطح شهر رواج یافت.مردم تظاهر میکردند که اتفاقی نیافتاده و ادعا داشتن هفته بعد رحمت الهی از ابرها جاری می شود و همه جا رنگ خیسی به خود میگیرد ولی اینطور نبود. هواشناسی چند هفته آینده را هم خشکی اعلام کرده بود. با اینکه فصل پاییز بود ولی حس می کردند شهر یک منطقه کویری بیشتر نیست.کشاورزی بسیار افت کرده بود میتوان گفت در آستانه فروپاشی بود.همان صنعتی که نمش زیادی از خوراکی انسان ها را تامین می کند.عرضه پیاز، سیب زمینی، سبزیجات، و... در با ستاره درخشان...
ادامه مطلبما را در سایت ستاره درخشان دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : sanyaabdi878787 بازدید : 49 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 14:20